سعدالله زارعی در روزنامه كيهان با تيتر«سد محکم پیش رویاردوغان در حمله به سوریه» نوشت:
آمریکا و ترکیه در پرونده سوریه درگیر اختلاف جدی شده و عملاً دیگری را متهم میکنند که در آنچه میگویند صداقت ندارند از سوی دیگر اصل استراتژیک برای هر یک متفاوت است. اردوغان میگوید تنها در طرحی با آمریکا همراه میشود که اسقاط دولت سوریه بخش حتمی آن باشد. وی دو روز پیش تصریح کرد: «تا زمانی که خواستههای ما اجرا نشود، آنکارا در هیچ عملیاتی علیه داعش مشارکت نخواهد کرد و اجرای عملیات نظامی بر ضد نظام سوریه، خواسته اصلی ماست.»
از آن طرف آمریکاییها معتقدند نظام سوریه مستحکمتر از آن است که آمریکا بتواند با توسل به عملیات هوایی آن را از میان بردارد. از این رو از نظر باراک اوباما سخن گفتن از اسقاط بشار اسد توقعات را در حالی بالا میبرد که توان تحقق آن در دسترس نیست و لذا آمریکاییها روی مهار داعش تمرکز کرده و این را هم به یک زمان طولانی حواله میدهند. ادبیات متفاوت آمریکا و ترکیه و فشارهایی که آمریکاییها به آنکارا وارد میکنند نشان میدهد هیچکدام از این دو خود را در تحقق آنچه بیان میکنند، توانا نمیبینند. در این خصوص نکتههایی وجود دارند:
دولت ترکیه به خوبی میداند که موانع جدی بر سر راه ورود ارتش ترکیه به سوریه وجود دارد و شامل موانع داخلی و موانع خارجی میشود. لازمه ورود ارتش ترکیه به پرونده سوریه این است که فرماندهان ارتش این کشور به این جمعبندی برسند که میتوانند در یک جنگ یک تا دو هفتهای به اهداف اعلام شده- اسقاط دولت بشار اسد- دست پیدا کنند اما اگر این فرماندهان احتمال وقوع یک درگیری طولانی مدت را جدی بدانند، وارد جنگ نمیشوند و اگر هم وارد شوند درصدد بر میآیند که با استناد به شکستهای اولیه، مقصد نهایی عملیات را غیر قابل تحقق و توأم با هزینههای سنگین توصیف نمایند. اردوغان با چنین ارتشی نمیتواند وارد یک جنگ جدی بشود. در کنار موضوع ارتش، اردوغان با دو اقلیت بزرگ کرد و علوی که جمعاً نزدیک نیمی از جمعیت و جغرافیای این کشور را به خود اختصاص دادهاند، مواجه است که هر کدام با دلایل جداگانه با سیاست نظامی ترکیه علیه سوریه مخالف میباشند این در حالی است که این قطعه جغرافیایی کل مناطق مرزی ترکیه با عراق و سوریه را در بر گرفته است.
ترکیه در بعد خارجی اولاً با ایران و سپس با سوریه و حزبالله مواجه است. ترکیه میداند که ایران تا چه حد در سوریه نفوذ دارد و امنیت سوریه و بقاء دولت آن تا چه حد برای ایران مهم است. ترکیه در خود توان مقابله نظامی با ایران را نمیبیند. ضمن آنکه اردوغان میداند نظامیان ترکیه علاقه زیادی به ایران داشته و هرگونه اقدام ضد ایران را رد میکنند. چند روز پیش یک مقام آمریکایی گفت نفوذ ایران در سوریه بسیار بیشتر از نفوذ آمریکا در اسرائیل است. البته میان محبتی که بین ایران و هر کدام از ملتها و بعضی از دولتهای منطقه وجود دارد با عبارتپردازیهای قدرت مدارانه که آمریکاییها ذیل عنوان «نفوذ ایران در منطقه» بیان میکنند، تفاوت کامل وجود دارد. اما در عین حال همبستگی ایران با منطقهای که با عنوان مقاومت شناخته میشود، قابل انکار نیست. ترکیه هرگز قادر نیست از سد ایران و حزبالله در سوریه عبور کند این در حالی است که میان مرزهای جنوبی ترکیه تا دمشق دستکم 400 کیلومتر فاصله وجود دارد.
براساس آنچه گفته شد اگرچه اردوغان وانمود میکند که خود را برای ورود زمینی به سوریه آماده کرده و فقط برای آن دنبال مجوز قانونی و یا مشارکت دیگران میگردد ولی واقعیت این است که حتی اگر شورای امنیت مجوز حمله به سوریه را صادر کند و یک ائتلاف- ظاهراً- بینالمللی هم شکل بگیرد، باز هم اردوغان قادر به فرماندهی یک جنگ پر شدت -که حتماً منطقهای خواهد بود- علیه سوریه نخواهد بود. اما چرا اردوغان از کاری که قادر به انجام آن نیست، حرف میزند؟ به نظر میآید ترکیه از تحولات دهه اخیر منطقه بطور جدی رنج میبرد. با یک بررسی از روند تحولات ده سال اخیر منطقه- یعنی از زمانی که حزب عدالت و توسعه با یک پوسته اسلامی روی کار آمده است- درمییابیم که ترکیه در اکثر نزدیک به همه تحولات منطقه در طرف بازنده بوده است. به بعضی از این موارد اشاره میکنیم. دولت ترکیه در فاصله 2004 تا 2011 یعنی در یک دوره 6 تا 7 ساله سیاست خود را بر مبنای گسترش مناسبات و حل تنازعات با کشورهای پیرامونی خود قرار داد و در این راه موفقیتهایی هم بدست آورد و توانست به اقتصاد ترکیه سر و سامانی بدهد اما با وقوع انقلابهای عربی در سال 2011، ترکیه سیاست اصلاح روابط با کشورهای منطقه را به «سیاست مداخله در امور آنان» تغییر داد و به یک باره سرمایه خود را در معرض توفان انقلابات منطقهای قرار داد به این امید که منطقه کاملاً در حال تغییر است و زمان آن است که ترکیه با تکیه بر ثبات داخلی به قدرت مسلط منطقهای تبدیل شود. روی کار آمدن حزب عدالت و آزادی- اخوانالمسلمین- در مصر و حزب النهضه در تونس اردوغان را وسوسه کرد و با این انگاره روابط قدیمی و مسالمتجوی خود با لیبی، عراق، سوریه و ایران را کنار گذاشت و به وسط معرکه آمد. اما یک سال بعد روند تحولات منطقه به اردوغان و مغز متفکر او «احمد داوود اوغلو» گفت که اشتباه میکردهاند. در یک جایی اوغلو گفته بود: «استراتژی ما درست بود ولی تاکتیک ما برای رسیدن به آن خطا بود» هر چند باید به وی گفت هم در تاکتیک و هم در استراتژی دچار خطا شده است. ترکیه پس از هزینههای سنگین در بحرانهای لیبی، مصر، تونس، سوریه و عراق هیچ چیز بدست نیاورد از آن طرف روابط نسبتاً عادی ترکیه با بعضی از متحدین عرب غرب دچار خدشه شده و این ترکیه را به درون سرزمین خود حبس نموده است. امروز ترکیه در بین همسایگان خود یک متحد استراتژیک ندارد جدای از آنکه روابط عراق، سوریه، قبرس، یونان، ارمنستان و بلغارستان با ترکیه خصمانه است.
اردوغان اینک گمان میکند که داعش یک فرصت طلایی است که از طریق آن ترکیه میتواند به درون یک جبهه بخزد و خود را کانون آن معرفی کند. امروز یک جبهه منطقهای یا بینالمللی نیاز شدید اردوغان است و مایل است چنین جبههای نه فقط تا مهار داعش که تا براندازی رقبای منطقه ترکیه یعنی جبهه مقاومت کنار او باشند این در حالی است که از منظر آمریکاییها و اروپاییها، اردوغان و دولت او اینقدرها هم ارزش و قیمت ندارد و لذا غربیها و متحدان عرب آن به ترکیه تنها در حد ابزار و پل و متحد موردی نگاه میکنند، نه بیشتر و از این رو، درست در کشاکش این بحثها، اتحادیه لرزان اروپا یک بار دیگر به ترکیه برای عضویت در آن پاسخ منفی داد. به عبارت دیگر مخاصمات منطقهای نه تنها بر قیمت اردوغان و دولت او نیفزوده بلکه از قیمت آن تا حد زیادی کاسته است. دلیل آنهم روشن است. ترکیه وقتی نمیتواند در محیط پیرامونی خود یک قدرت منطقهای را شکل دهد طبعاً قادر به اثرگذاری بر پروندههای منطقهای هم نیست.
مورد «اوکراین» یک سنجه برای اندازه قدرت و قیمت ترکیه بود. ترکیه و اوکراین از طریق دریای سیاه بهم متصل میشوند و در واقع عضو حوزه مشترک به حساب میآیند. غرب و به خصوص اتحادیه اروپا و ناتو در پرونده اوکراین گرفتار یک مخمصه بزرگ شده بودند، توفیق غرب در کنار زدن دولت روسگرای اوکراین عملاً با از دست رفتن اوکراین و سیطره روسیه بر کل آن ملازم شده و زنگهای خطر را برای اروپا به خصوص اروپای شرقی به صدا درآورده بود و عملاً کاری از آنها برنمیآمد. در این معادله به دلیل قرابت جغرافیایی و نزدیکی نقطه درگیری اوکراین- یعنی شرق و جنوب- به ترکیه این توقع از آنکارا وجود داشت که برای کاهش نگرانی اروپا و ناتو کاری بکند اما تنها کاری که از اردوغان برمیآمد سفر یک روزه به پایتخت اوکراین و اعلام همبستگی با دولت غربگرای آن بود! این یعنی چیزی که در اندازه ارزش یک پیام رادیویی تنزل یافته بود. این قیمت ترکیه از منظر غرب است. اردوغان از چنین نصیب و قسمتی شاکی است و حالا میگوید بسیار خوب لااقل برای داعش بیائید و جبههای با محوریت آنکارا تشکیل دهید. غرب میگوید بسیار خوب شرط آن این است که رفتار مشابه ماجرای اوکراین را کنار بگذاری و با نیروی نظامی نشان دهی که اهل ریسک کردن هستی. از آن طرف اردوغان که میداند زیر پای قدرت او در ترکیه آنقدرها هم محکم نیست در مورد اینکه غرب حاضر به شکلدهی به جبههای با محوریت آنکارا باشد، تردید دارد و تا بر آن فایق نیاید نمیتواند وارد میدان شود.
غرب البته صورت مسئلهاش با اردوغان و ملک عبدالله پادشاه عربستان متفاوت است. غرب میگوید بحران در منطقه فی حد نفسه بد نیست و اتفاقا در مواجهه با جبهه مقاومت یک فرصت هم به حساب میآید. کما اینکه بحران امنیتی سبب ورود نظامی آمریکا به عراق و سوریه به عنوان دو ضلع مقاومت گردیده و تا حدی اقتدار ذاتی این جبهه را تحتالشعاع قرار داده و نیز زمینه برای مداخلات گستردهتر- در صورت پیدا شدن زمینه- فراهم کرده است. آمریکا با این جمعبندی که امکان اسقاط دولتهای مقاومت در کوتاهمدت و حتی میانمدت وجود ندارد، به سطح محدودی از مداخله نظامی- کمخطر و کمهزینه- رضایت داده است و آن را یک فرصت و امکان به حساب میآورد اما از آن طرف رژیمهای ترکیه و سعودی از یکسو چنین روندی را با امنیت خود مغایر میدانند و از سوی دیگر حضور امنیتی محدود آمریکا در عراق و سوریه را در درازمدت زمینهساز گسترش امنیتی ایران و متحدان آن در منطقه میدانند.
عربستان میگوید نتیجه مداخلات غیرموثر آمریکا در عراق و سوریه، رشد جریان امنیتی ضد آمریکایی و ضد سعودی در یمن بوده است. ملک عبدالله معتقد است جنبش انصارالله و موفقیتهای شگرف و سریع آن در یمن حاصل شکست حضور نظامی آمریکا در منطقه است کما اینکه اردوغان معتقد است، شکست سیاست امنیتی اسرائیل سبب رسیدن نیروهای حزبالله به مرزهای ترکیه در حسکه، حلب و... شده است.
به نظر نمیآید مشکلات آمریکا و ترکیه در آینده نزدیک قابل حل و فصل باشند. اختلافات دو طرف در یک نقطه بهم میرسند: «هیچ کس جرات ندارد وارد یک جنگ جدی علیه جبهه مقاومت شود.»
سهم آموزش و پرورش در شوراي عالي انقلاب فرهنگي
روزنامه رسالت در ستون سرمقاله خود نوشت:
مقام معظم رهبري در آغاز دوره جديد شورايعالي انقلاب فرهنگي در حكمي كه صادر فرمودند، تكاليف اصلي اين شورا را تعيين كردند. در اين حكم "مديريت راهبردي چالشهاي حوزه فرهنگ" به عنوان يكي از مهمترين و اصليترين تكاليف شورا مورد تاكيد قرار گرفته است و با توجه به آنكه تعليم و تربيت، راهبرديترين عرصه فرهنگ ميباشد، طبعا انتظار ميرود در دوره جديد، اعضاي محترم شورا به آموزش و پرورش عنايت بيشتري نشان بدهند.
همچنين به عنوان يكي از راهكارهاي دستيابي به مديريت راهبردي فوقالذكر بر "استفاده كامل و كارآمد و هم افزا از همه ظرفيتها و فرصتها"، تاكيد شده است. در اين زمينه هم بيترديد توانمندترين بازوي اجرايي نظام اسلامي در عرصه فرهنگ، نهاد آموزش و پرورش است كه متاسفانه تاكنون از اين ظرفيت عظيم آنچنان كه بايد در پيشبرد اهداف متعالي انقلاب استفاده نشده است.
آموزش و پرورش، حساسترين دوران و لحظات شكلپذيري شخصيت دوازده ميليون آيندهساز كشور را طي دوازده سال در اختيار دارد كه استفاده از اين سرمايه و فرصت لايتناهي در جهت تحكيم اهداف فرهنگي كشور، بدون شك راهبرديترين تلاش و اقدام است.
از ديگر راهكارهايي كه رهبر معظم انقلاب براي دستيابي به مديريت راهبردي، يادآور شدهاند "مهار تهديدها و آسيبها با نگاه حكيمانه و معقول" ميباشد. از اين منظر هم روشن است كه آسيبپذيرترين گروه سني جامعه در برابر هجوم فرهنگي دشمن، دانشآموزان ميباشند و سرمايهگذاري تخصصي و برنامهريزيهاي دقيق، ميتواند منجر به مصونيتبخشي نسل آينده شود و اطمينانبخشترين سپر دفاعي را در برابر تهديدها و آسيبها ايجاد نمايد.
همچنين از هفت اولويت كاري ارائه شده به شورايعالي انقلاب فرهنگي، نخستين اولويت ناظر به پيگيري مصوبات قبلي شورا ميباشد كه از جمله آنها واز مهمترين مصوبات شورا طي چند سال اخير تصويب سند تحول بنيادين در آموزش و پرورش است، موضوعي كه به دليل اهميت در ششمين اولويت نيز مورد تاكيد مقام معظم رهبري قرار گرفته و يادآوري شده است كه "هنوز به سرانجام مطلوب نرسيده است".
البته در فصل هشتم سند تحول بنيادين، سياستگذاري، "نظارت و ارزيابي در سطح كلان فرآيند تحول بنيادين نظام تعليم و تربيت رسمي عمومي" به شورايعالي انقلاب فرهنگي واگذار شده است كه تاكنون ظاهرا كميته يا شورايي براي ايفاي اين مسئوليت خطير تشكيل نشده است و لذا اين نگراني دور از ذهن نيست كه در مقام اجرا، سند تحول بنيادين از اهداف متعالي خود فاصله بگيرد، چنانكه برخي از صاحبنظران در ارتباط با چهل برنامه عملياتي براي سند تحول بنيادين، كه اخيرا توسط وزارت آموزش و پرورش عرضه شده است، دغدغههايي را ابراز ميدارند و معتقدند به دليل عدم تبيين اهداف متعالي سند، برنامههاي پيشنهادي را نميتوان تحولآفرين و نشات گرفته از روح سند، تلقي كرد بلكه بايد گفت غالبا برنامههاي اجرايي و اصلاحي متداولي است كه معمولا در هر دورهاي پيشنهاد و اجرا ميشود و شايد بتوان گفت به نوعي قالب تنگ و محدود كنوني حاكم بر نظام اداري وزارت آموزش و پرورش بر سند تحول تحميل و تلاش شده است صرفا در قالب همين ساختار موجود برنامههايي پيشنهاد شود و به عنوان مثال در حالي كه سند تحول بارها بر مشاركت تمام دستگاهها و نهادها و جلب همكاري بخشهاي دولتي و غيردولتي و تعامل اثر بخش با مراكز فرهنگي و اجتماعي و استفاده از ظرفيت رسانهها بويژه رسانه ملي، تاكيد كرده است، در برنامههاي ارائه شده نوعي درونگرايي مشاهده ميشود و حضور دستگاهها و بخشهاي غير از آموزش و پرورش بسيار كمرنگ است.
به هر حال در سالي كه مزين به نام فرهنگ است از شورايعالي انقلاب فرهنگي، كه سنگينترين مسئوليت را در مديريت راهبردي فرهنگ كشور برعهده دارد، انتظار ميرود بيش از گذشته به ظرفيت فرهنگي معلم و مدرسه و نهاد تعليم و تربيت عنايت داشته باشد زيرا به دليل غلبه موضوعات حوزه آموزش عالي و نيز تخصص غالب اعضا در اين حوزه مسائل آموزش و پرورش كمتر در اين شورا مطرح شده است و لذا پيشنهاد ميشود با توجه به دغدغههاي فرهنگي مقام معظم رهبري و نيز با توجه به اينكه هيئت دولت هر هفته دو جلسه و مجلس شوراي اسلامي هر هفته سه جلسه برگزار ميكند، شورايعالي نيز ضمن فعال ساختن كميسيونها و واحدهاي تابعه به جاي هر دو هفته يك بار، حداقل هفتهاي يك بار تشكيل جلسه دهد تا ضمن آگاهي بيشتر از چالشهايي كه در عرصه فرهنگ كودك و نوجوان وجود دارد، بر روند فرهنگي يك ششم جمعيت ايران، بيش از پيش نظارت و مديريت اعمال نمايد.
خدمتي كه حاميان داعش به رژيم صهيونيستي كردند
حسن خياطي در روزنامه جمهوري اسلامي نوشت:
تظاهرات مردم فلسطين در اعتراض به توطئه جديد رژيم صهيونيستي عليه مسجدالأقصي، اين روزها مسأله فلسطين را بار ديگر در صدر اخبار منطقه قرار داده است.
از جمله نتايج خيانت مشترك دولتهاي استكباري غرب و سران خودفروخته و مرتجع عرب به مسلمانان كه منطقه خاورميانه را به منطقهاي جنگي و سرشار از آشوب و ناامني تبديل كردهاند، حاشيه امني است كه از رهگذر اين خيانت مشترك براي رژيم اشغالگر قدس پديد آمده است به طوري كه اين رژيم جنايتكار بدون آنكه نگراني از آشوبها و ناامنيهاي منطقه داشته باشد و بدون آنكه هراسي از گروه دست ساخته غرب و سران عربي بنام داعش به خود راه دهد، با خيالي آسوده درحال پيگيري توطئههاي قديمي و از پيش طراحي شده خود است، توطئههايي كه از زمان جعل اين رژيم غاصب، همواره در اجرايي كردن آن ناكام مانده بود و اكنون در سايه اقدامات حاميان غربي خود و البته برخي سران كشورهاي عربي كه در بوجود آوردن شرايط منطقه نقش اساسي داشتند، فرصت اجرايي كردن اين توطئهها را به دست آورده است.
در نتيجه همين حمايتهاست كه رژيم صهيونيستي طي هفتههاي گذشته يورش به شهر قدس و مسجدالاقصي را به شدت افزايش داده و عزم خود را جزم كرده تا توطئهاي را كه سالها موفق به اجراي آن نشده بود، در شرايط فعلي تكميل كند. يهوديسازي شهر قدس، اشغال كامل مسجدالاقصي و قطع كردن پاي مسلمانان از قبله اول مسلمين از اهداف اصلي صهيونيستها بوده است كه به رغم تلاشهاي صورت گرفته فراوان، نتوانستهاند به آن جامه عمل بپوشانند.
گرچه اين اقدامات جديد نيست، اما در شرايط فراهم شده امروز توسط حاميان اصلي رژيم صهيونيستي بواسطه مستولي نمودن گروههاي جنايتكار تروريستي بر منطقه، اين رژيم فرصت مغتنمي را به دست آورده تا با كمك شهركنشينان صهيونيست از يك سو و نيروهاي امنيتي و نظامي خود از سوي ديگر بر حجم تهاجمات غاصبانه افزوده و علاوه بر يورشها و حملههاي مكرر به مسجدالاقصي تا آتش زدن مساجد ديگر در سرزمينهاي اشغالي و سوزاندن آنها و هر آنچه در اين مساجد وجود دارد به هدف خود برسد.
تمام اين اقدامات درحالي انجام ميشود كه جامعه بينالمللي سكوتي سنگين اختيار نموده و خود را در ظاهر مشغول مبارزه با گروه داعش نشان ميدهد. سران مرتجع عرب به رغم شعارهاي عوامفريبانهاي كه سر ميدهند، همچنان مشغول تجهيز، تقويت و كمك رساني به تروريستها هستند و ديگر كشورهاي اسلامي نيز دغدغه اصلي خود را فتنهانگيزي و دامن زدن به آتش شرارتهاي بيشتر در منطقه قرار دادهاند درحالي كه اساساً هدف از بوجود آوردن داعش رسيدن به همين نقطه بود يعني افكار عمومي مسلمانان از دشمن اصلي منحرف شود و مسلمانان به درگيريهاي ميان خود مشغول شوند تا شرايط براي پي گرفتن اهداف شوم رژيم صهيونيستي فراهم گردد.
رژيم صهيونيستي با استفاده از اين غفلتها تجاوزات خود عليه مسجدالاقصي را هر روز بيشتر كرده است، نظاميان اشغالگر و شهرك نشينان با هتك حرمت اين مسجد درهاي آن را ميشكنند و روزبهروز بر ويرانيها ميافزايند. هر روز قانون جديدي را براي ورود و خروج مسلمانان به اين مسجد وضع ميكنند و براي اينكه پاي جوانان فلسطيني را از اين مسجد قطع كنند از ورود مردان و زنان زير 50 سال به آن ممانعت بعمل ميآورند. از خرداد ماه گذشته تاكنون، مقامات رژيم صهيونيستي با اجراي دسيسههاي جديد براي تحميل تقسيم مكاني و زماني در مسجدالاقصي، از ساعت 30/7 صبح تا ساعت 11 به فلسطينيها اجازه ورود به مسجد را نميدهند و بهانه حضور گردشگران خارجي را دليل اقدام خلاف خود قرار دادهاند. درحالي كه مدتي قبل يكي از مقامات رژيم صهيونيستي پيشنهاد كرده بود ساعات حضور مردم در مسجدالاقصي طوري تقسيم بندي شود كه پيروان هر يك از اديان اسلام، مسيحيت و يهود در ساعات مشخصي در اين مسجد حضور يابند و به عبادت بپردازند. اين همان طرحي بود كه به عنوان زمينه چيني براي محدود كردن مسلمانان از حضور در مسجدالاقصي شناخته شد و مسلمانان فلسطيني به شدت با آن مخالفت كردند.
علاوه بر دسيسه تقسيم زماني، دسيسه ديگري تحت عنوان تقسيم مكاني نيز عليه مسجدالاقصي درحال شكلگيري است. هدف اين توطئه، جلوگيري از ورود مسلمانان به بخشهاي خاصي از اين مسجد است. دشمن صهيونيستي پيش از اين همه صحنهاي مسجدالاقصي را صحنهاي عمومي اعلام كرده بود به اين معنا كه ورود همگان به داخل آنها آزاد است. اين اعلان با هدف آزاد گذاشتن دست صهيونيستها براي ورود به مسجدالاقصي در هر شرايط زماني صورت گرفته بود و همين دسيسه، زمينه را براي يورشها و حملات شهركنشينان صهيونيست به اجتماعات مسلمانان فراهم ميكرد. اما پس از مدتي مقامات صهيونيستي ورود همگان به قبة الصخره و المجسد القبلي را ممنوع كردند و اينها اماكن شناخته شده اسلامي در بيت المقدس هستند كه مورد تكريم مسلمانان قرار ميگيرند. در كنار اين ممنوعيت، صهيونيستها ساختن يك كنيسه يهودي در نزديكي باب الرحمه را مطرح كردند و با ادعاهاي واهي از قبيل وجود معبد سليمان در اين مسجد توطئه جداسازي و بخش بخش كردن آن را كليد زدند.
همه اين اقدامات، با هدف يهودي سازي قدس و در رأس آن مسجدالاقصي به عنوان قبله اول مسلمين صورت ميگيرد. جسارت صهيونيستها عليه مسجدالاقصي سابقهاي طولاني دارد كه ريشه آن را ميتوان در تجاوز به قلمرو جغرافيايي و اعتقادي مسلمانان جستجو كرد. اين توطئه قديمي در سايه بيتفاوتيها و سكوت مرگبار شيوخ عرب و همراهي دولتهاي استعمارگر غرب طي ساليان گذشته به صورت گام به گام دنبال ميشد، اما اكنون با فرصتي كه سران كشورهاي عربي با به آشوب كشيدن منطقه از طريق داعشيها براي اسرائيل فراهم كردهاند شتاب مضاعفي يافته است. و آنها با خيال آسودهتري اهداف خود را دنبال ميكنند.
واقعيت اينست كه ايجاد گروههاي تروريستي مانند القاعده و داعش براي به آتش كشيدن منطقه توسط شيوخ عرب و با دستور دولتهاي غربي، همان خدمتي بود كه اسرائيل از مدتها قبل در انتظار آن بود و چه بسا خود براي موفق بودن اين خوش خدمتي اعراب طرح و نقشه داشت و اكنون بدون هيچ دغدغهاي درحال استفاده از نتايج اين توطئه است.
با اين حال، مسلمانان آگاه در كشورهاي اسلامي برخلاف عملكرد منافقانه سران عرب به خوبي قادر به تشخيص سره از ناسره هستند و اجازه نخواهند داد در سايه خيانتهاي سران كشورهاي اسلامي به مردم مسلمان منطقه، رژيم جنايتكار و غاصب صهيونيستي به اهداف شوم خود برسد و بيترديد اين رژيم در توطئه جديد خود نيز ناكام خواهد ماند. تظاهرات پي در پي مسلمانان در كشورهاي مختلف عليه هتك حرمت مسجدالاقصي توسط صهيونيستها، نشان از همين آگاهي دارد و دعوت گروههاي جهادي فلسطيني براي مسلح شدن مردم كرانه باختري و نوار غزه براي دفاع از قدس و آرمانهاي فلسطين، آينده تاريكي را براي اشغالگران صهيونيست رقم خواهد زد.
ماجرای غمانگیز
بهمن کشاورز . حقوقدان در ستون سرمقاله روزنامه شرق آورد:
یک: ماجرای بسیار غمانگیز و وحشتناک اسیدپاشی به خانمها در اصفهان، توجه افکار عمومی را به خود جلب کرده است و همگان، خواهان پیگیری حادثه و روشنشدن ابعاد آن هستند.
دو: تجربه و تاریخ نشان داده محولکردن و واگذاشتن امور حاکمیتی به مردم عادی هرگز خوشخیم نبوده است و دولتهایی که چنین کردهاند دیر یا زود- و معمولا خیلی زود- با عواقب و آثار سوء این واگذاری دستبهگریبان و مجبور شدهاند با توسل به تدابیر و راهحلهای ضربتی با آن برخورد کنند. علت این است که بیشتر مردم عادی درگیری جدی با اینگونه مسایل پیدا نمیکنند و گروه اقلیتی که اینگونه واگذاری اختیار را جدی میگیرند معمولا یا کسانی هستند که قصد بهرهبرداری مادی یا جناحی و سیاسی از آن را دارند یا دچار توهمات و تصوراتی هستند که در ذهن ایشان به صورت آنچه که در روانشناسی و روانپزشکی «ایده فیکس» نامیده میشود درمیآید و موقعیتی ایجاد میکند که اینگونه افراد تقریبا بهطور غیرارادی و خودکار اعمالی را انجام میدهند که با هیچ منطق و عقلی انطباق ندارد و به گمان خود در آخرت رستگار هستند و البته در دنیا هم شاید توقع پاداش و تحسین داشته باشند.
سه: اینکه افرادی احتمالا به گمان خود از طریق اسیدپاشی و آزارجسمی مثلا درصدد مبارزه با ناهنجاریهای فرهنگی باشند معمولا منتسب به همین گروه آخرین است؛ زیرا این بحث که مثلا تعریف بدحجابی چیست، هرگز حل نشده و مسلم این است که تشخیص آن با متخصصان است؛ به عبارت دیگر حتی این مساله که آیا نیروی انتظامی و ضابطان دادگستری حق تشخیص مصادیق را دارند محل مناقشه بوده و به همین علت در مورد گشتارشاد یا مواردی از این قبیل همواره بحث و اختلافنظر وجود داشته است. حال چگونه ممکن است بپذیریم افرادی که باید مسلمان باشند خود مصداق را تشخیص دهند و حکم قضیه را هم بدانند و موضوع را در حکم منطبق و رای صادر کنند و رای خود را نیز به شکلی که در تاریخ سابقه نداشته است اجرا کنند؟
چهار: به قضیه دوگونه میتوان نگریست: یا باید آن را ناشی از ناآگاهی و عدماطلاع از احکام شریعت دانست یا ممکن است این تصور به ذهن آید که ریشه قضیه بسیار دورتر از آنچه که در وهله اول به نظر میرسد ممکن است باشد و عاملان این اقدامات در واقع تحریکات و توطئههای کسانی که آرامش موجود در جامعه ایرانی را نمیپسندند و برنمیتابند- ندانسته- اجرا میکنند. آنچه مسلم است به نظر میرسد همه کسانی که گفتارشان، شنوندگان و نیوشندگان فراوان دارد و سخنانشان تاثیرگذار است باید درمورد آنچه میگویند و مینویسند- تا حد وسواس- محتاط و دقیق باشند.
نظر شما